من کنعان توام، به من بازگرد

ساخت وبلاگ
اسمم را هر از چندگاهی توی گوگل سرچ می کنم. از این کار خوشم می آید. دوست دارم بدانم چه چیز تازه تری هر روز به اسم من اضافه میشود. خب به خاطر شغلی که دارم عجیب نیست که گاهی یک نوشته تازه از من به گوگل اضافه شود . یک عکس دارم که وقتی توی گوگل سرچم می کنی اول از همه می آید. دستم را زده ام زیر چانه ام و میخندم. موهای فرفری با شال سبز صدری. عکس برای سال 89 است. از آن تصویرها که کهنه نمیشود، قدیمی نمیشود من کنعان توام، به من بازگرد...ادامه مطلب
ما را در سایت من کنعان توام، به من بازگرد دنبال می کنید

برچسب : گوگل,خاطره,دارد, نویسنده : booyekaja بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 2:52

یک وزنه سنگین، یک وزنه خیلی خیلی سنگین روی قبلم سنگینی می کند. چشمهایم را که باز می کنم مثل اهنگ ربا که آهنِ قلبم را دیده باشد میچسبد و تا ته شب ولم نمیکند. حتی سیگارهای مفرح ذات که توی پراید هاچ بک سفید میکشیم و شش نفری میچپیم توش هم کاری از پیش نمیبرد. خوشی ها کوتاهند. خیلی کوتاه. اما وزنه زور عجیبی دارد. به ایمیل زدن فکر میکنم و بعد جلوی خودم می ایستم که تو قول دادی.به کی؟ به خودم.. من کنعان توام، به من بازگرد...ادامه مطلب
ما را در سایت من کنعان توام، به من بازگرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : booyekaja بازدید : 29 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 2:52

همه چیز شبیه روز بعد از مستی بود.تلخ، کشدار، با دردی که اشتباهی به جای افتادن توی سرم، به قلبم زده بود... من هیچ وقت توی زندگی ام لبی تر نکرده  بودم اما میدانستم آدمهای سرخوشِ مست، فردای عیش و خوشی چه روز بدی را از سر میگذرانند. حالا همه چیز شبیه روز بعد از مستی بود و من با دردی که توی قلبم افتاده بود سعی میکردم به بخشهای خوب ماجرا فکر کنم و واقعیت تلخ و کشدار امروز را از یادم ببرم. واقعیت این بود که من و تو دیر بهم رسیدیم. اشتباه بود که توی 29 سالگی عاشقت باشم. تو را انگار خدا افریده بود برای عشقهای دوره نوجوانی. مثلا برای وقتی که کله ام باد داشت و مثل حالا این همه منطق دور قلب و عروقم را نگرفته بود...تو جان میدادی برای عاشقی کردنِ روزهای هیفده سالگی...برای قرارهای یواشکی، برای اینکه بی هوا دستم را بگیری و من انگار که هولم داده باشند طرف کوره آتش گُر بگیرم و دستم را از توی دستت بیرون نکشم. تو باید دوازده سال پیش سرراه من قرار میگرفتی. با همین قد و قواره، با همین آرامش. دستم را میگرفتی میبردی بام تهران. اما مثلا به جای رانندگی؛ دربست میگرفتی. چرا؟چون هیفده ساله بودیم و گواهینامه نداشتی من کنعان توام، به من بازگرد...ادامه مطلب
ما را در سایت من کنعان توام، به من بازگرد دنبال می کنید

برچسب : حکم از آن توست, نویسنده : booyekaja بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 21:36

نه! اینطوری نمیشد. باید یک بار دیگر هم زندگی می کردم. یک  بار دیگری که اتفاقا بازهم خبرنگار میشدم اما این بار نه در روزنامه شهروند، نه در کشور خودم، نه در جایی که همه زندگی ام را گذاشته ام پایش.  در زندگی دومم باید حتما خبرنگار بهتری می شدم. میرفتم به کشورهای دیگر. حتی همان هایی که راه برگشتی برایم نمیگذاشتند. میزدم به دل کشورهای مختلف. شهرتم جهانی میشد. می رفتم بی بی سی، علیه ایران نمینوشتم اما دنیایم را بزرگتر می کردم. میرفتم کشورهای بهتر برای ادامه تحصیل. برای اینکه آدمی شوم با دانش بیشتر، با انگیزه های قوی تر. نه!باید یک بار دیگرزندگی می کردم. با همین من کنعان توام، به من بازگرد...ادامه مطلب
ما را در سایت من کنعان توام، به من بازگرد دنبال می کنید

برچسب : تنها یک بار زندگی می کنیم,ما فقط یکبار زندگی میکنیم,فقط یک بار زندگی میکنیم,زندگی یک بار است, نویسنده : booyekaja بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 9:47

اسمم را هر از چندگاهی توی گوگل سرچ می کنم. از این کار خوشم می آید. دوست دارم بدانم چه چیز تازه تری هر روز به اسم من اضافه میشود. خب به خاطر شغلی که دارم عجیب نیست که گاهی یک نوشته تازه از من به گوگل اضافه شود . یک عکس دارم که وقتی توی گوگل سرچم می کنی اول از همه می آید. دستم را زده ام زیر چانه ام و میخندم. موهای فرفری با شال سبز صدری. عکس برای سال 89 است. از آن تصویرها که کهنه نمیشود، قدیمی نمیشود از بس که خوب است. خودم را توی عکس دوست دارم. چشمهایم روشن است و طوری خندیده ام که دندان هایم توی عکس پیدا شده. عکس های دیگری هم هست. اما خودم نیستند. مثلا عکس مربوط به یک م من کنعان توام، به من بازگرد...ادامه مطلب
ما را در سایت من کنعان توام، به من بازگرد دنبال می کنید

برچسب : گوگل من,گوگل مسنجر,مترجم گوگل,گوگل منهای تبلیغات,گوگل من اندروید,گوگل من وتو پلاس,گوگل من وتو,گوگل من صاحب همه چیم, نویسنده : booyekaja بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 9:46

تکلیفم با خودم معلوم نیست. میروم کلاس خطاطی و از شب  قبل به این فکر میکنم کاش می آمد دم انجمن خوشنویسان منتظرم میماند که وقتی از ماشین پیاده میشوم ببینمش. کاش می آمد و می گفت دلتنگم بوده و راه و نشانی به جز اینجا به ذهنش نرسیده که به انتظارم بنشیند. شب قبل از کلاس خطاطی به همه اینها فکر میکنم و با خودم مرور میکنم اگر من را بلد بود باید این کار را بکند. جواب رد داده ام به پیشنهادش و در ادامه هم گفته ام قضیه نباید کش پیدا کند اما نمیدانم چرا با همه این حرفها منتظرم. منتظر یک اتفاق خوب که ثابت کند دوست داشتنش به این راحتی ها تمام نمیشود. به باغ خوشنویسان که میر من کنعان توام، به من بازگرد...ادامه مطلب
ما را در سایت من کنعان توام، به من بازگرد دنبال می کنید

برچسب : تو بگو چه کنم,شعر تو بگو من چه کنم,خدایا تو بگو چه کنم,تو بگو من چه کنم,تو بگو چیکار کنم,خدایا تو بگو چه کار کنم,خدایا تو بگو من چه کنم,خسته و تنها تو بگو چه کنم,آهنگ تو بگو چه کنم حمیرا, نویسنده : booyekaja بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 9:46

یک وزنه سنگین، یک وزنه خیلی خیلی سنگین روی قبلم سنگینی می کند. چشمهایم را که باز می کنم مثل اهنگ ربا که آهنِ قلبم را دیده باشد میچسبد و تا ته شب ولم نمیکند. حتی سیگارهای مفرح ذات که توی پراید هاچ بک سفید میکشیم و شش نفری میچپیم توش هم کاری از پیش نمیبرد. خوشی ها کوتاهند. خیلی کوتاه. اما وزنه زور عجیبی دارد. به ایمیل زدن فکر میکنم و بعد جلوی خودم می ایستم که تو قول دادی.به کی؟ به خودم...قول دادم که سراغش نروم، حالش را نپرسم، ابراز دلتنگی نکنم. من پای قولم هستم اما وزنه زور بیشتری دارد. با هم سرِ جنگ داریم و من نمیدانم آخر از این جنگ با پرچم سفید بیرون می آیم یا من کنعان توام، به من بازگرد...ادامه مطلب
ما را در سایت من کنعان توام، به من بازگرد دنبال می کنید

برچسب : چه بی رحمانه زیبایی,چه بي رحمانه زيبايي,چه بی رحمانه زیبایی داریوش,چه بی رحمانه,چه بی رحمانه رفتی,چه بی رحمانه زیبایی دانلود,چه بی رحمی زمونه,چه بی رحمه دل سنگ زمونه,چه بی رحمانه زیبایی شعر,چه بی رحمانه زیبایی داریوش دانلود, نویسنده : booyekaja بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 9:46

  آینه را توی دست هایم میچرخانم. بالا پایین میکنم، کج و راست میکنم. دوست دارم نور را بیاندازم توی چشمهایت. توی یک اتاق پرنور نشسته ایم. یک اتاق با پنجره های بلند و قدی. نور همینطور میپاشد روی زمین و خودش را ولو میکند روی فرش. آینه توی دستم را قایم کرده ام که نبینی. حواست به من نیست. کتاب میخوانی. سرت را گرفته ای پایین و دقیق شده ای توی کلمات کتاب. نمیدانم چه میخوانی. نمیخواهم بدانم. دوست دارم تنها نگاهت کنم. وقتی حواست نیست. وقتی سرت پایین است و میتوانم یک دل سیر نگاهت کنم و خسته نشوم...دلم برای چشمهایت تنگ شده است...دوست ندارم انقدر کلمات را با ولع نگاه کنی. ح من کنعان توام، به من بازگرد...ادامه مطلب
ما را در سایت من کنعان توام، به من بازگرد دنبال می کنید

برچسب : آفتاب آمد دلیل آفتاب,آفتاب آمد دلیل آفتاب یعنی چه؟,آفتاب آمد دلیل آفتاب معنی,دانلود کتاب آفتاب آمد دلیل آفتاب,شعر آفتاب آمد دلیل آفتاب,تفسیر آفتاب آمد دلیل آفتاب,معنی شعر آفتاب آمد دلیل آفتاب, نویسنده : booyekaja بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 9:45