تو بگو چه کنم؟

ساخت وبلاگ
تکلیفم با خودم معلوم نیست. میروم کلاس خطاطی و از شب  قبل به این فکر میکنم کاش می آمد دم انجمن خوشنویسان منتظرم میماند که وقتی از ماشین پیاده میشوم ببینمش. کاش می آمد و می گفت دلتنگم بوده و راه و نشانی به جز اینجا به ذهنش نرسیده که به انتظارم بنشیند. شب قبل از کلاس خطاطی به همه اینها فکر میکنم و با خودم مرور میکنم اگر من را بلد بود باید این کار را بکند. جواب رد داده ام به پیشنهادش و در ادامه هم گفته ام قضیه نباید کش پیدا کند اما نمیدانم چرا با همه این حرفها منتظرم. منتظر یک اتفاق خوب که ثابت کند دوست داشتنش به این راحتی ها تمام نمیشود.

به باغ خوشنویسان که میرسم چشمهایم دو دو میزند. خبری نیست. نیامده. میروم سر کلاس و فکر میکنم وقتی بیایم بیرون حتما توی محوطه مشغول قدم زدن است. آن هم وقتی که دستهایش را پشتش گره کرده و با سر پایین موزاییک ها را میشمارد و دل دل میکند زودتر کلاسم تمام شود. اما همه اینها خیال بافی آدمی است که تکلیفش با خودش معلوم نیست. خیال بافی آدمی که نمیداند دقیقا چرا به یک نفر جواب رد داده و اصلا چرا باید منتظر او بماند که برگردد. بلاتکلیفی آدم را دیوانه میکند...دیوانه شده ام و دارم زندگی ام را میکنم.ناراضی ام اما چار ای نیست...زندگی را گاهی همین خیال های عاشقانه میسازد...  

من کنعان توام، به من بازگرد...
ما را در سایت من کنعان توام، به من بازگرد دنبال می کنید

برچسب : تو بگو چه کنم,شعر تو بگو من چه کنم,خدایا تو بگو چه کنم,تو بگو من چه کنم,تو بگو چیکار کنم,خدایا تو بگو چه کار کنم,خدایا تو بگو من چه کنم,خسته و تنها تو بگو چه کنم,آهنگ تو بگو چه کنم حمیرا, نویسنده : booyekaja بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 9:46